محل تبلیغات شما



در آخرین روزای تهران بودن بسر می برم

اگه بخام دقیق بگم

۴روز دیگه بیشتر نمونده .

دارم کم کم با همه ی نزدیکام خدافظی میکنم.

امروز مژگان پیشم بود

فردا خانم احدزاده

اخر هفته با نزدیکام توی تاج محل قرار دارم

و هفته ی گذشته رفتم‌کارخونه و با بچه ها خدافظی کردم .

ددی اونجا حرف قشنگی زد .

اینکه سعی کنم گذشت رو بیشتر تمرین‌کنم .

اونم بابت زندگی مشترک.

برای موندن با بیژن.

تجربیات زیادی توی دین مدت ۸ سال بدست آوردم .

خوشحالم بابت تک تکشون و مطمئنم اگه برگردم دقیقا همین مسیر رو طی میکنم

ممنونم از همه ادمایی ک این مدت چیزای قشنگی بهم یاد دادن .

از استاد اخوان عزیز

از بابا رحیم .

دو نفری بودن ک مهمترین تاثیر رو در جریانات زندگی من داشتن .

از همه مهمتر پیدا کردن هم قدم زندگیم بود.

ادمی که توی معرفت مشابهش رو ندیدم

من همیشه توی زندگیم دنبال این بودم ک تو ازم راضی باشی خدا جونم .

خیلی جاها خیلی کارا رو دلی و فقط بخاطر خوشحال کردن طرفم انجام دادم چون ایمان دارم از خوشحال کردن اطرافیانم تورو خوشحال میکنم .

انتخاب بیژن بخاطر این بود ک مطمئن بودم میتونم خیلی کمک حالش باشم

میتونم خیلی جاها خوشحالش کنم

و میدونستم از خوشحالیش تو خوشحال میشی

تا الان توی این زمینه موفق بودم .

امیدوارم اگر به صلاحمونه ازینجا به بعدشو بیشتر کم کنی .

الان ک میخام برگردم .

قصد دارم برگشتم هم در زمینه ورزشی فعالیتم رو بیشتر کنم و به تناسب اندامم بیشتر برسم .

و همچنین اینکه فعالیتم رو در زمینه تا حدودی خیاطی ادامه بدم اما بازم محدود ک بیژن اومد یکی از بهترین های گنبد رو راه بندازیم .

دوست دارم بهترین حالت مزونمون یه جایی باشه ک دو طبقه باشه .

پایینش یکی از بهترین های گنبد و بالاش یه واحد مسی.

و بالاش یه گاردن روف باشه که خیلی توپ باشه و خوراک عشق و حال باشه .

اینجوری جذب مشتریمون عاااالی میشه .

و اینکه ملکش مال خودمون باشه.

و همچنین اینکه بالاخره من یه دونه مزدا ۳ داشته باشم ک بنفش تیره هم باشه .

دوتا بچه داشته باشیم و شاد و خوشحال و سرحال و سرزنده تا ۹۰ سالگی عمر کنیم .


امروز سومین روز ورودم به ۲۴ سالگی هست

۱سال مونده که جونی و خامیم نصف شه .

چون ۳۰ سالگی از نظر من یعنی باید همه چی مشخص باشه دیگه .

۳۰ سالگی باید کارت رو بدونی

شریک زندگیت رو بشناسی

خوب و بد اطرافیانت رو هم بدونی .

چه جالب سال دیگه من وارد یک چهارمگی قرنی میشم .

ایده جالبی میشه واسه سال بعدم جشن یک چهارمگی

یعنی میشه سال دیگه جشنم رو دوتایی بگیریم ؟

تو یه شهر دوتایی

یه عشق مجاز دوتایی

دیروز اولین قدم برای آشنایی دوتا خانواده برداشته شد

انشالله که به زودی و به راحتی این مسیر طی بشه و ما به یه زندگی بی دغدغه و با آرامش دونفره و یه فعالیت مشترک درآمد زا برسیم

خدایا تو میدونی ک مادوتا فقط و فقط امیدمون پی خودته .

مرسی ک انقده بفکرمونی


یه وقتایی خیلی احساس میکنم توی انتخابم اشتباه کردم .

دقیقا وقتایی که توی پرند تنهام ساعتهای طولانی

نه میتونم جایی برم

و همش هم دارم به مامانم دروغ میگم و قشنگ احساس میکنم این لحظه های نا امیدی و افسردگی من بخاطر اینهمه دروغیه ک میگم .

واقعا یه وقتایی خیلی خیلی خسته میشم 

در حدی ک دلم میخاد همم چیو ول کنم 

اما گنبد رفتن هم تا یه حدی خوبه ‌.

اونجام حرف دل آدمو نمیفهمن.

داشتن کسی ک حرف آدمو بفهمه واقعا نعمته که متاسفانه من ندارم

اخرشم فقط منم و تو .


خدا جونم میدونم که این نشونه های کوچک نشون از اتفاقای بزرگ داره

فقط باید صبور باشم.

مرسی که بیادم اوردی لحظه ای روکه از ذهنم گذشت کاش من صبحانه درست کنم ک گرشا عاشقش باشه و خودش بیاد دنبال اون

و امروز صبح وقتی جواد زنگ زد و گفت از ۷ صبح گرشا بیدار شده و میگه املت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرمایه گذاری نوشته های یک منتقد